سیاسی و اجتماعی

فرهنگ و هنر

جهان ورزش

داستان

24 دی 1403 | زانا کوردستانی

داستانک

داستانک ولد زنا نه رنگ چشمانش مثل من بود نه در فیس صورتش از من اثری بود. ولد زنایِ حرام زاده‌ای را آورده بود و می‌خواست به عنوان بچه‌ به من قالب بکند. من چشم‌هایم میشی بود و سارا مشکی، اما چشم‌های نوزاد سبز بود. معلوم نبود تخم چه مادر به خطایی بود. سارا را با حرامزاده‌اش از خانه بیرون انداختم... یک هفته بعد زنگ زد. اصرار داشت که برگرد. می‌گفت می‌خواهد ثابت کند که بچه، مال دو…

شعر

آرم هلدینگ
کمپین شبکه خبری ایرانیان اروپا

به روایت تصویر

به روایت فیلم