تحلیل و بررسی فیلم * زنی تحتِ تاثیر* به نویسندگی و کارگردانی جان کاساوتیس همراه با یاسمین کوثر اربابی
این فیلم با بازی "جنا رولندز" و "پیتر فالک" در سال ۱۹۷۴ و در ژانر درام پرده های سینمای مستقل و نوپای دهه هشتاد میلادی آمریکا را که به موازات موج نوی سینمای فرانسه شکل گرفته بود در نوردید و برای همسرش جنا رولندز توامان ارمغانی به اعتبار جایزه گلدن گلوب و نامزدی دریافت جایزه اسکار را به همراه داشت داستان فیلم با تاثیر از جنبشها و تحولات دهه هشتاد که آماده ی زایش جامعه ی آبستن از نژاد پرستی اقتدارگرایی فردی و اجتماعی سرمایه داری و مبارزات علیه آن و تبعیض جنسیتی و خیزشهای کارگری ..... است به خوبی از نگاه تیزبین "جان کاساوتیس" یکی از مهمترین پرچمداران سینمای مستقل تجربه گرا خلاق با کمینه ی هزینه و متکی بر بازیهای در لحظه پرداخته شده است. یک آوانگارد در جامعه ی مرد سالاری که تا سال ۱۹۹۱ از گنجاندن مفهوم انتزاعی و حتی مستقیمش در فیلمها ابایی نداشت و در بهترین حالت ، نقش معشوقه ها را زنان تحت تاثیر یا به تعبیری تحت نفوذ بازی میکردند.
یکی از منتقدان خارجی این فیلم معتقد است هرکس که با دیدگاه ها و رفتار خود کاساوتیس آشناست لحظه ای تردید نمیکند که میبل یک سلف پرتره ی تغییر جنسیت یافته از خالقش است. همانطور که نیک به ویژه با محافظه کاری عاطفی و ترس از رسوایی ، تصویری از جنا رولندز * است که تغییر جنسیت داده است. کارگردان کاساوتیس مردی به همان اندازه عجیب و خاص و تحت تاثیر تعهدات اجتماعی از کودکی به عنوان یک مهاجر یونانی غیرانگلیسی زبان بیش فعال تا دوران دبیرستان کمبودهای تحصیلی اش را با دلقک بازی و شوخی و تنبیه معلمان گذرانده و در بزرگسالی و بلوغ به عنوان یک فرد مبتلا به نوسانات شدید خلقی غیر قابل پیش بینی و کنترل خود را می شناسند. مصرف شدید سیگار الکل خشم و یا همدردی با تنهایی مادری که در خانه مانده است و یا همسری که گرفتاریهایش را درک نمی کند تماما خود اویی ست که حالا نمایش و بیان آن را میبل و نیک سپرده است. علیرغم آن که برخی منتقدین آن را فیلمی خسته کننده و نامفهوم معرفی کردند ولی برای من زن تحت تاثیر جان کاساوتیس چیزی فراتر از یک ایده بود.
نکته مهم اینکه در زندگی خصوصی اش مشخصا در اطاقش هیچ حریم خصوصی وجود ندارد و هرکس که وارد قاب دوربین میشود میتواند در خلوتکده خصوصی اش را بکوبد و سرک بکشد. حتی مردهای بیگانه ای که از شدت فشارهای ناشی از فقدان اجباری همسرش در خانه ای که برآمده از زندگی کارگری سطح پایین است در فرآیندی کاملا ناخودآگاه و ناخواسته به خلوتش راه میابند. میبل به هر میزان که در مادری منسجم و سهل گیرانه رفتار میکند به همان میزان هم در برخی لحظات زندگی از هم گسیخته و به روان کودکانش هم تهاجم میکند مانند بی تفاوتی در قبال آشوبی که به دلیل رفتارهای بیمارگونه اش خلق میشوند. از دعوت ناگهانی مرد همسایه و فرزندانش به داخل خانه و تصمیم به خودکشی در اواخر داستان چنین زنی که در دسته زنان شکننده و تحت حمایت فمانیست های موج دوم قرار میگیرد به خوبی و با هدایت هوشمندانه و دردمندانه ی کارگردان و همراهی و عشقی که در این پروژه در سراسر بازی نیک به او نثار میشود تقریبا فرصت استفاده را از این گروه سلب میکند و آنان را در قضاوت گیج میکند. گرچه در دقایق پایانی فیلم میل با حمایت تشویق و لمس بیشتر عشق از جانب نیک برای بستری شدن در آسایشگاه متقاعد میشود ولی نکته قابل تامل این است که در بازگشت هم میتوان دوباره همان زن را با همان حدت از بیماری و تاثرات دید که مجددا توسط چند مرد احاطه میشود همسر پدر پدر همسر و حتی دکتر خانوادگی شان که نمیتواند در حد عدم تکرار و یادآوری گذشته پر رنجش مراعات کند. او دوباره به دنیای مردانه بر می گردد و گرچه همسرش نیک به شدت دوستش دارد و از دیگران میخواهد که خلوت آنها را ترک کنند اما پرواضح است که تا این قسمت از فیلم بیننده پی به اختلال مانیک و بیماری خود نیک هم برده است و از آن مهم تر انطباق این دو شخص بیمار و آسیب دیده زندگیشان را مستحکم نشان میدهد. استحکامی که با پایان باز مبهم و متزلزل در ذهن و عدم ارائه راهکاری دقیق برای درمان این طاعون تمام ادوار بشر همچنان بیننده را در خود نگه دارد.
کاساوتیس با بهره گیری از گروه خانوادگی اش، همسر، مادر همسر لیدی رولندز) ، مادر خود کاترین کاساوتیس که در سینمای ایران مشخصه اکثر آثار علیرضا داوود نژاد است در تلاش است که با معرفی میبل با بازی چنا دالانهای تاریک و تو درتوی ذهن و روان یک زن آشفته از تاثیرات اجتماعی و سرایتش به کالبد خانواده و جامعه را روشن تر بیان کند. فریادی که امید شنیده شدنش تا پایان فیلم و شاید تا چندین دهه ی بعد هم وجود ندارد.
زن تحت تاثیر که به شدت عاشق خانواده و همسرش با بازی پیتر فالک است از فرط مهرطلبی و احساس نقصانی که در پی غریزه مادری همسری و حتی میهمان داری اش دارد خود را فراموش کرده و میکوشد تا به دیگران اثبات کند ،همسر مادر و دوستی بی نقص و متعهد است و در این باب در برابر نوع نفوذ و تاثير دیگران به حدی آسیب پذیر است که در ابتدای داستان زمانی که قاعدتا میبایست از خلف وعده ی اجباری همسرش نیک دلخور و عصبی باشد ، با رویی باز و صمیمیتی مادروش از همکاران گرسنه و خسته ی نیک هم با اسپاگتی پذیرایی میکند. گرچه در طی فیلم از همین نقطه بیننده میتواند نقاط ضعف روانی متعددی از جمله شخصیت اسکیزوئید چند قطبی شیدا و افسرده او را که در خلوتش مدام با خود سخن می گوید به وضوح کشف کند اما نمیتوان نادیده گرفت که او در دنیای برهوتش مانند میلیونها انسان دیگر از فرط تنهایی و نداشتن مستمعی مشتاق چنین سخنان و حرکات بدن و صداهای مبتذل و اغراق آمیزی از خود به نمایش میگذارد.
تحلیل: یاسمین کوثر اربابی