در شبکه خبری ایران اروپا می‌خوانیم:
مجموعه‌ی جدیدی از اشعار دکتر بسم الله شریفی منتشر شد
مجموعه‌ی شعر "مشق حوادث"، در ۱۶۸ صفحه با قطع رقعی، که شامل ۸۰ قطعه شعر در قالب‌های غزل، غزل‌مثنوی، مثنوی و شعر نو (نیمایی، سپید و کوتاه) می‌باشد، که بعد از طی مراحل قانونی و گرفتن شابک بین‌المللی، رده‌بندی کنگره، رده‌بندی دیویی و شماره کتابشناسی ملی، از سوی واحد انتشاراتی سبزمنش و نشر پِژوهشی نوآوران شریف در تهران چاپ و منتشر شده است.

مجموعه‌ شعر جدید دکتر بسم‌الله شریفی با عنوان "مشقِ حوادث" امروز در تهران چاپ و راهی بازار کتاب شد.

به گزارش شبکه خبری ایران اروپا، از سبزمنش؛ مجموعه‌ی شعری "مشق حوادث"، در ۱۶۸ صفحه با قطع رقعی، که شامل ۸۰ قطعه شعر در قالب‌های غزل، غزل‌مثنوی، مثنوی و شعر نو (نیمایی، سپید و کوتاه) می‌باشد، که بعد از طی مراحل قانونی و گرفتن شابک بین‌المللی، رده‌بندی کنگره، رده‌بندی دیویی و شماره کتابشناسی ملی، از سوی واحد انتشاراتی سبزمنش و نشر پِژوهشی نوآوران شریف در تهران چاپ و منتشر شده است.
مسئولیت ویراستاری این کتاب را استاد "ابراهیم حاج محمدی" (قمر) و طرحِ جلد آن را آقای "عبدالله نیازی" به عهده داشته و این مجموعه، با تقریظ‌های شعری و شاعرانه‌ی استاد "ابراهیم حاج محمدی" (قمر)، استاد "عباس خوش‌عمل کاشانی" و استاد "علی اکبر مقدم" مزین است.
گفتنی‌است، از آقای دکتر بسم‌الله شریفی به عنوان (شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، سفیر همدلی و همگرایی فارسی زبانان جهان) تا اکنون ۲۶ عنوان کتاب تالیف و منتشر شده و آقای شریفی با دریافت سه مدرک دکتری افتخاری، موفق به کسب ده‌ها جوایز، لوح سپاس و عنوان‌های کشوری و بین المللی شده است.
 
 
◇ نمونه‌های شعری از این مجموعه:
(۱)
[ساز بیداری]
ساز بیداری نواز و ساز زن شو همنفس
صف ببند و صف بساز و صف شکن شو همنفس
از بساط و چند و چونِ دشمنان‌ آگاه باش
بسترت را بال و پر زن، تهمتن شو همنفس
بی‌کدورت خانه ساز و با مروّت آشیان 
با قناعت سفره ساز و انجمن شو همنفس
بذر الفت گر بکاری، می‌شوی آرامِ دل
از محبت لانه ساز و جان و تن شو همنفس
زخمِ نامردی همیشه سرزده در جان ما
التیامِ دردِ کورِ این وطن شو همنفس
رسمِ جهل و نابکاری، قد کشیده گِرد ما
بانیِ یک روشنی و علم و فن شو همنفس 
آتش کین و شرارت، کرده ما را دربدر 
ساز بیداری نواز و کین‌شکن شو همنفس
 
 
(۲)
[تخته‌ای مشقِ حوادث] 
جام ما بی‌سوز و ساز است، اشک شادی کن روان
چشمه، چشمه خسته‌ایم و نیست ما را یک نشان 
بی‌بضاعت مانده‌ایم و سرنخِ تدبیر نیست
سیلِ غم‌ها خورده‌ایم و زخم غفلت هم زمان
زیرِ سنگ نامرادی، دست و پا گم کرده‌ایم
طعمه‌یِ فرمان نفسیم این همه پیر و جوان
رنگِ صبح ما ندارد یک نشانِ روشنی 
بسته شد جان در طلسمِ شب‌پرستی ناگهان 
از دماغِ آرزومان خارِ حیرت سَر زده‌ست 
صد قیامت دیده‌ایم و خورده مشتی بر دهان
تخته‌یِ مشقِ حوادث، کرده ما را دربدر
از تمام شرق و غربش، قسمت ما شد زیان 
ما گنهکاریم الها! از گناه ما گُذَر
جز امیدت نیست ما را در زمین و آسمان
 
 
(۳)
[مرگِ شعر] 
مرگِ شعر
              جنازه‌ی داستان 
                                سکوت واژه‌ها
                                                 و 
                                                    اعدامِ خاطرات    
کشف تازه‌ای‌ست
که زنده به گوری‌ام را
جشن می‌گیرند.
 
 
(۴)
[حلقه‌ی ماه] 
شهرِ عشق
روستای مهر
کوچه‌ی عاطفه
و 
حلقه‌ی ماه را
به رقص می‌آورم
اگر
نسیم
بوی لحظه‌های بودنت را
بار دیگر
به مشامم برساند.
 
لینک کوتاه : a9a5ca
کد خبر : 2664
زانا کوردستانی

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال

خبرهای بیشتر