جعفر پوررضوی در سال ۱۳۵۶ در محله ی سرخاب تبریز به دنیا آمد. در سال ۱۳۷۴ تحصیلات خود را در رشته ی ادبیات تا مقطع دیپلم ادامه داد. از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۱ به خاطر شغل پدر که درجه دار نیروی هوایی بود، به دزفول رفت. در سال ۱۳۸۱ به تبریز برگشت و هم اکنون نیز در این شهر ساکن است.  عشق به شعر و داستان اگرچه از کودکی در وجود او شعله ور بود، اما فعالیت در این عزصه را به صورت جدی از سال ۷۳ شروع کرد.

 

من در شهر پامالستان

در خیابانی که 

روی تیر چراغ برق‌هایش

هیچ لک لکی لانه نمی‌سازد

و در محله ای که

با وعده ی « زندگی بهتر» 

گربه‌‌هایش را عقیم کرده‌اند

ته بن‌بست‌ترین کوچه

در خانه‌‍ای که «اولدوز»ش با هیچ کلاغی رفیق نیست

به دنیا آمده‌ام. 

 

مادرم مرا در تاریک‌ترین پستوها 

لای ورق‌‎های پارۀ دفتر شعر شاعری که 

قبل از جنگ جهانی سوم

قلبش را در میدان مین جا گذاشته بود

به دنیا آورد. 

در گوش راستم «قیزیل گول اولمایدی» خواند و 

در گوش چپم «باشماقچی بازاردا تاققاتاقدی» 

 

«ترلان» 

دختر همسایه 

که از قبرستان حسینی برمی‌گشت

و انگشت‌هایش هنوز بوی خون می‌داد

و زیر ناخن‌های بدون لاکش کمی خاک جا خوش کرده 

و دامنش تازه شقایق داده بود

نام کودک تازه سقط کرده‌اش را روی من گذاشت.

 

من در اولین روز زندگی‌ام 40 ساله شدم

پدرم

با حسرت‌های به بار ننشسته آب آورد

و مادرم آرزوهای عقیمش را روی بند رخت به دار کشید.

 

من به  تلافی مرگ همۀ بچه‌های سقط شدۀ ترلان

همۀ حسرت‌های عقیم پدر

همۀ آرزوهای به دار کشیدۀ مادر

باید زندگی می‌کردم

و زندگی کردم

به جای همۀ آنها

 

به جای بچه گربه‌ای که فقط برای زندگی بهتر 

به هوای یک تکه گوشت قصابی آن سوی خیابان

قدم در راهی بی‌بازگشت گذاشت و 

زیر چرخ اتوبوسی رفت

که کیپ تا کیپ آدم بار زده بود

تا به بازار ببرد

 

در هیاهوی مبهم بازار

زنی که روی شانه‌هایش جای زخم دو بال کنده شده به جا مانده بود

حبه حبه لالایی می‌فروخت

«لای لای دئدیم یاتاسان»

 

و من بچۀ سقط شدۀ ترلان بودم

که او را

پشت مرده‌شورخانه‌ای که صدها سال است

هیچ مرده‌ای را در آن نشسته‌اند

در چاله‌ای به عمق یک بیت کوتاه

با مشتی لختۀ خون 

دفن کرد

 

مادر برای شمعدانی پیری که سال‌هاست حسرت گل‌های صورتی‌اش را می‌کشد

از قبرستانی که در مرده‌شورخانه‌اش 

صدها سال است که هیچ مرده‌ای را نشسته‌اند

و روی سنگ‌ قبرهایش دیگر کسی گندمی برای کبوتران نمی‌ریزد

مشتی خاک برداشت و 

مرا با شعر ترکی شاعری زایید

که قبل از جنگ جهانی سوم

قلبش را روی میدان مین جا گذاشت و

هرگز شعری از او در روزنامه‌ها چاپ نشد

تا وقتی که خبر افتادنش از روی داربست را اعلام کنند

 

نقاش دیوانه

روی آسفالت سرد خیابان

با خون بچه گربه‌ای که تنها به هوای یک تکه گوشت قصابی آن سوی خیابان

قدم در راهی بی‌بازگشت گذاشت

آخرین نقاشی‌اش را فارغ از هر مکتبی کشید

و اوتوبوسی که هیچ از اکسپرسیونیسم نمی‌دانست

از روی نقاشی‌اش رد شد

و جیغی کوتاه و ناله‌ای کم‌رنگ به‌جای گذاشت

 

شاعری که پشت شیشه‌ی اتوبوس

شعرهایش را روی شیشۀ نم گرفته ها می‌کرد

و بر پیکر شعری که هر آن می‌توانست محو شود

با انگشت

قلبی می‌کشید

که قبل از جنگ جهانی سوم

روی میدان مین به جا مانده بود

گفت:

«من بیر آددیم اؤلومه قالمیش دوشه‌جاغام»

 

یک قدم مانده به مرگ پیاده شدم

در میان خیابانی که 

نقاش رویش

نقاشی کشیده بود

بچه‌ گربه‌ را دیدم که فقط به هوای یک تکه گوشت قصابی آن سوی خیابان

خودش را جلوی اتوبوس انداخته بود

جلوی اتوبوس ایستادم

و بچه گربه را

چون افسانۀ جن و پری

که آبا شب‌ها برایم تعریف می‌کرد

در آغوش گرفتم

 

ترلان با تمام بچه‌های سقط کرده‌اش

با ناخن های لاک زده

کنار خیابان رقصید

اتوبوس کنار کشید نا

نقاش

کار نقاشی اکسپرسیونیسمش را تمام کند

پدر

در حیاط درخت خرمالو کاشت 

تا کلاغ‌ها دوباره رفیق «اولدوز»ش باشند

مادر

برای شاعری که قبل از جنگ جهانی سوم

قلبش را روی میدان مین جا گذاشته بود

دانه انار کرد

 

و من بچه گربه را در آغوش گرفتم

و لک لکی را دیدم که روی تیر چراغ برق محله

لانه می‌ساخت. 

 

#جعفر_پوررضوی

IMG 20250314 143512 510

 

 

جعفر پوررضوی در سال ۱۳۵۶ در محله ی سرخاب تبریز به دنیا آمد. در سال ۱۳۷۴ تحصیلات خود را در رشته ی ادبیات تا مقطع دیپلم ادامه داد. از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۱ به خاطر شغل پدر که درجه دار نیروی هوایی بود، به دزفول رفت. در سال ۱۳۸۱ به تبریز برگشت و هم اکنون نیز در این شهر ساکن است. 

عشق به شعر و داستان اگرچه از کودکی در وجود او شعله ور بود، اما فعالیت در این عزصه را به صورت جدی از سال ۷۳ شروع کرد. از سال ۸۳ وارد عرصه ی روزنامه نگاری شد و با روزنامه های محلی و سراسری همکاری کرد و در سال ۹۵ به دلیل جو حاکم بر مطبوعات ایران از این هنر و حرفه صرفه نظر کرد. 

از او تاکنون پنج کتاب داستان کودک، دو مجموعه شعر و یک کتاب تحقیقی چاپ و منتشر شده است.

کتاب های داستان کودک "حسادت" "هامی یاتیب جیرتدان اویاق" "بیر زرافه شهرده" که نامزد بهترین کتاب سال تبریز شد، "۱۹۷۸" و "بیزیم اوغلوموز" مجموعه شعر "خودکشی یک نهنگ پیر" نمایشنامه ی منظوم "شافاقلی بنووشه" و جلد دوم "بیز بئله آغلاردیق، سیر مرثیه ی ترکی در ایران" از آثار این شاعر و نویسنده ی تبریزی است.

 

او در حوزه ی داستان و شعر  و در جشنواره های استانی و کشوری بارها حائز مقام های برگزیده شده است؛ از جمله نفر اول جشنواره طنز زنجفیل، نفر اول جایزه ادبی تبریز در بخش داستان کوتاه ترکی و ... 

در جشنواره های ادبی شعر و داستان به غیر از مقام آوری، به عنوان داور نهایی نیز حضور دلشته است‌.

عضو خانه ی داستان تبریز و شورای سیاست گذاری انجمن ادبی تبریز در سالهای ۹۰ تا ۹۹ هم اکنون در کنار نوشتن، به عنوان ویراستار با برخی از ناشرین کشوری و استانی همکاری دارد.

لینک کوتاه : fb1646
کد خبر : 2820
تیام دباغی

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال